بخش خبري 20:30 سيما دوشنبه شب با انتشار گزارشي در مورد آرايش و صفبنديهاي انتخاباتي، در ميان جريانهاي اصولگرا به دو طيف "جبهه متحد اصولگرايان" و "جبهه پايداري انقلاب اسلامي" اشاره كرد و در معرفي جبهه متحد اصولگرايان از هدايت و نظارت آيتالله مهدويكني و آيتالله يزدي نام برد و سپس افزود كه عمده جريانهاي اصولگرا در اين طيف حضور دارند. در اين بخش از گزارش تصاوير همچنين تصاوير افرادي نشان داده شد كه بارها در ماههاي اخير نسبت به حضور آنها در اين گروه انتقادهايي مطرح شده است.
اين بخش خبري سپس از جبهه پايداري نام برد و بدون يادآوري از نقش آيتالله مصباح و آيتالله خوشوقت در هدايت و نظارت بر اين جبهه، تنها تصوير چهار تن از اعضاي جبهه پايداري را نمايش داد. اين رويكرد، روز گذشته مورد انتقاد مسئول دفتر آيتالله مصباح يزدي قرار گرفت و حجتالاسلام و المسلمين جلالي با توضيح در مورد نقش علامه مصباح در جبهه گفتماني پايداري و جزئياتي از آخرين جلسه، به نكته مهمي در مورد سانسور كردن انديشه آيتالله مصباح و شاگردانش در صداوسيما اشاره كرد.
اين مصاحبه، با واكنش بخش خبري 20:30 مواجه شد و شب گذشته از اين بخش خبري اعلام شد كه از جبهه پايداري نسبت به اعلام نشدن نام آيتالله مصباح و كم تعداد نشان دادن اعضاي جبهه اعتراض شده است. اين در حالي است كه اصل اعتراض رجانيوز و مسئول دفتر آيتالله مصباح نسبت به بايكوت كردن اين انديشه بهعنوان يك رويه دائمي در صداوسيماست و در مقابل ترويج افراد و جريانهايي كه مردم در 9 دي 88 نسبت به آنها بهعنوان خواص مردود و ساكتين فتنه اعتراض داشتند.
دكتر مجتبي زارعي عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس در يادداشتي به اين رويه صداوسيما انتقاد كرده كه متن آن در ادامه آمده است:
چرا موضع علامه مصباح در تلويزيون سانسور شد؟ اين سؤال اصلي گفت و شنود اين روزهاي حوزه سياست و بلكه سوال مقدر حوزهي فرهنگ و ادب و فلسفه است. آيا علامه با تلويزيون بيگانه است يا تلويزيون با حكمت و فلسفه در سياست ناآشنا است؟
بهنظر ميرسد كمتر كساني باشند كه حضور توأم با فرهنگ و ادب علامه را در مناظرههاي راهگشا از دههي 60 تا همين امروز در تلويزيون نديده باشند، پس، اين كمگويِ گزيدهگوي سياست متعاليه ديري است كه با افكار عمومي آشناست و پيچ و خم سياست را حِكمْي و فلسفي به گوش مردمان كوچه و بازار و مسجد و دانشگاه ميرساند پس اگر چنين است، اين تلويزيون خواهد بود كه هنوز خود را مستعد دانشگاه عمومي نساخته و براي سياست به زبان آگهيهاي بازرگاني و رپرتاژهاي سفارشي سخن ميگويد! چه اينكه او جاي تصاوير پفك را با تصاوير اهل سياست يكسان ميپندارد، و چنين ميانديشد كه پندار مردمان نيز چنين است يا پس از آگهيها چنين خواهد شد؟
اگر تلويزيون ميدانست كه ما و غرب به نمايندگي از تماميت جهان در يك پيچ تاريخي قرار داريم و اگر تلويزيون ميدانست كه بهترين ارزياب سياست، حكمت و بصيرت است و بصيرت شرط ماندگاري ملت ما پس از عبور از فتنهها و پيچهاي تاريخي است، پاي حكما و فيلسوفان سالك را براي مهار سياستها و مهندسان حرفهاي تنظيم ليستها رنگارنگ باز ميكرد.
و اگر چنين نشد، تلويزيون ضرغامي همانگونه كه حرف طبيبان تغذيه سالم و اطباي جسم را لگدمال درآمد هنگفت تبليغ چيپسها و پفكنمكيها ميكند، دغدغههاي حِكمْي حكيمان و عالمان رباني را نيز به پاي ظاهر آراستهي نهروانيان سياست ذبح ميكند و در اعتراض اهل ادب و سياست اخلاقي به اين سانسورها، پاسخي همانند، در مواجهه با معترضين به تبليغاش براي پفكنمكي صادر مينمايد. با اين وصف انسان سياسي محصول اين تلويزيون، هيچگاه به انسان سالك سياسي مبدل نخواهد شد.
مگر علامه مصباح و حضرتآيتالله خوشوقت و ديگر حكما و خطباي راستين چه ميگويند؟ چرا تلويزيون تلاش نميكند به ارتقاي دانش سياسي متعاليهي كارگزارانش بپردازد؟ چرا وقتي كه فقط كم ميآورد و هنگامي كه آشوبها به خيابانها ميرسد به سراغ اهل حكمت و بصيرت ميرود تا اخلاق سياسي را با سياست اخلاقي عالمان رباني و هزارتوي فتنه را با بصيرت و حكمت حكيمان درمان كند؟!
درست گفت آن فقيه پارسا كه مراد «يك جبهه» وحدت فلسفي نيست، اما درست ميگويد علامه كه مشاركت و سياست شرط كافي ديگر جبهه نيست، اما در اين بين، ضرغامي با علم به فجايع مابعد انتخابات آخر، حجيت ترجيح يكي را بر ديگري با كدام ضرورتهاي فقهي و انقلابي و مُعد رابطه امت ـ امامت به دست آورده است؟!
علامه ميگويد پيش نياز وحدت، اتحاد هستيشناختي، روششناختي و ارزششناختي در فعاليتهاي سياسي و حركت عاملان سياست است، نميتوان وحدت را تا سطح سياست ليستها و مديريت فهرستها تقليل و تنزل داد و ديگران را به دليل عدم تمكين به اين مشهورات سياسي، ناقض وحدت خواند؟ سخن علامه كه تلويزيون قادر به درك و انتشار آن نشد و تلاش كرد تا آن را با قدرت آگهيهاي سياسي و رپرتاژهاي انتخاباتي به حاشيه كشاند پرسش در كيستي ما و چيستي وحدت بود. آيا ميتوان وحدت را تا آنجا تنزل داد كه تجربهي ملي 9 دي به پاي آن ذبح شود؟ و وضع و مقام سياست به وضعيت ارتجاعي نقل مكان كند؟
و مگر نه اين است كه تظاهرات 9 دي، ظهورات بصيرت و حكمت ايرانيان است، پس اگر چنين است آيا بصيرت مولود سياست است يا رهآموز آن؟ بگذار از راه طي شده با تلويزيون و نيز با برخي مهندسان و فهرستنويسان انتخاباتي سخن بگوئيم؟ غروب كربلاي 4 بود، نميدانم آيا ژنرال در اين سوي آب بود يا نه ولي او حتماً بود چه اينكه او اگر در سياست كمهوش است اما حقيقتاً مرد جنگ بود. ما و غواصها آمادهي رهايي بوديم اما معلوم بود دشمن كاملاً از همه چيز آگاه است حتي ساعت صفر رهايي ما را ميدانست، اما نيك ميدانيد اگر مخرج مشترك وصيتنامه همه شهيدان را بكاويد خواهيم ديد بر تأسي از ولايتالله و ولايت فقيه فرمان دادهاند و اين را با «خونشان» از ما بيعت گرفتهاند. از اين رو ما بسيجيها نه بهخاطر دانش نظامي آقاي فرمانده بلكه به دليل ولايت فرماندهي كل قوا از اروند وحشي گذاشتيم و بايد ميبودي و ميديدي كه از بلنداي مشرف بر اروند، توپ 23 ميليمتري، تن بچهها را صدچاك كرده بود! جسم حميد را ميگويم، تن داوود را و تكههاي بدن اصغر را كه با اصابت گلوله از هم ميپاشيد و مثل باراني از خون روي آب ميريخت، اين گذشت!
تا آشوب تهران گُر گرفت ژنرال اما كه همه به اذن او و به نيابتش از امامخميني جان ميدادند در ساعت صفر مابعد انتخابات اخير نافرماني كرد و تا چندين روز با عدم تمكين به قانون و اذن ولي، دل ملت را پرخون كرد و بسيجي ما نه فقط در امالرصاص و امالباوي و اروند وحشي كه در خيابانهاي تهران هم بغتتاً تير خورد!
سخن آن نيست كه نبايد بر خطاي مجرم اغماض كرد اما سخن حِكْمي و قضاوت عقل آن است كه نميتوان او را مجدداً به فرماندهي برگزيد و يا بنام وحدت، سهم ويژهاي براي او منظور كرد، پس از مجرمين، ساكتيناند، ساكتين اگر مثل ناكثين نيستند، خود بگويند كه كيستند و چيستند؟
آنها كه ترجيح دادند پژمردگي درخت انقلاب را ببينند اما دم بر نياورند. آنها كه صداي "اَينَ عمار" را شنيدند و عقدهي لساني پيدا كردند، آنها كه زبان گويايي داشتند اما به درد تحفظ لساني دچار شدند و ملت شنيد و يكپارچه عمار شد. پس از غفلت عمارها و ملت، سردار شد پس از غفلت آن دو سردار و چند سيّاس!، حال كه ملت كار را يكسره كرد و واسطهها و خواص پرهزينه و كم فايده را از ميانهي رابطهي خويش و امام خود بر چيد، از چه روي تلويزيون مرتجع شده و به نيابت آنها و لابد به اسم مشاركت و گرمكردن تنور وحدت! به انتشار آگهيهاي تلويزيون روي ميآورد و اين داستان تكراري ما و تلويزيون است. داستان غمانگيزي در حوزه سياست و فرهنگ كه همواره مردم جلوتر از تلويزيون بودهاند و من باز در اينباره خواهم نوشت.
خبر مرتبط:
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : سطح تلويزيون, حكمت سياسي, علامه مصباح, بخش خبري 20:30, آرايش و صفبنديهاي انتخاباتي, جريانهاي اصولگرا, جبهه متحد اصولگرايان, جبهه پايداري انقلاب اسلامي, دكتر مجتبي زارعی, ,